عنوان :هوش معنوی
قالب بندی: word
تعداد صفحات :23
محتویات
چکیده
مقدمه
هوش
معنویت
هوش معنوی و مؤلفههای آن
مؤلفههای هوش معنوی در اسلام
رشد هوش معنوی
هوش معنوی و سلامت روانی
مقایسه هوش معنوی با هوشهای دیگر
پیشنهادات
نتیجه
منابع و مآخذ
محتویات
هوش معنوی
چکیده:
در این مقاله پس از ارائه تعریف هوش و معنویت، به نظرات مختلفی که در مورد هوش معنوی وجود دارند، پرداخته شده است. ابعاد و ویژگیهای هر یک از آنها و پژوهشهای مربوط به اثرات مثبت هوش معنوی در زندگی فردی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته و سپس این مفهوم از دیدگاه دینی، مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین برخی از خصوصیات و روشهای تقویت آن بیان شد. در خاتمه نیز تفاوتهای هوش متعارف و هوش معنوی مطرح گردید.
واژگان کلیدی: هوش، هوش معنوی، مؤلفههای هوش معنوی.
مقدمه
هوش مفهومی است که از دیرباز آدمی بهپژوهش و تفحص در مورد ابعاد، تظاهرات، ویژگیها و انواع آن علاقهمند بوده است. در این بین، یکی از ابعاد هوش تحت عنوان «هوش معنوی» جـزو عرصههایی است که تحقیقات چندان منسجم و نظاممندی در جهت شناخت و تبیین ویژگیها و مؤلفههای آن در حد و اندازه سایر انواع هوش صورت نپذیرفته است و همین امر خود دشواریهای بسیاری را در راستای تمییز دقیق مؤلفهها و ویژگیهای آن بر سر راه محققین ایجاد مینماید.
با توجه به پژوهشهای اندکی که در مقالات داخل کشور در این زمینه مشاهده میشود، دور از انتظار نیست که تعاریف و نظریات مربوط به این مقوله را در حال طی کردن مراحل ابتدایی خود بدانیم. هدف این مقاله تعمق در مورد معانی مطرح شده در حوزه هوش معنوی و نقد و بررسی آنها به منظور دستیابی به مبنای نظری مناسب در راستای ساخت ابزاری جهت اندازهگیری آن و همچنین تعیین مداخلات مؤثر در افزایش این بعد از هوش در پژوهشهای بعدی میباشد و در راستای تحقق این امر مقاله حاضر میتواند جزو قدمهای آغازین راهی طولانی و پرثمر باشد.
همانگونه که بیان خواهد شد، هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی میگردد و همین مسأله پاسخ به سؤالاتی همچون «من کیستم؟»، «چرا اینجا هستم؟» و «چه چیزی مهم است؟» را برای انسان روشن میسازد تا فرد در نهایت بتواند با کشف منابع پنهان عشق و لذت که بهگونهای نهفته در زندگی آشفته و پر استرس روزمره میباشد، به خود و دیگران کمک نماید. شایان ذکر است که مطالب بسیاری در متون دینی ما در باب هوش معنوی و مؤلفههای آن وجود دارد که شاید تنها تفاوت عناوین این مطالب (عناوین غیر از عنوان هوش معنوی) باعث غفلت و عدم تعمق شایسته و کافی در مورد آنها گردیده است. بدین جهت در بخشی از مقاله حاضر به بیان مؤلفههای هوش معنوی از دیدگاه متون اسلامی پرداخته و سپس اشاراتی چند بر تبیین و توصیف این مفهوم در پژوهشهای صورت گرفته در کشورهای دیگر خواهیم نمود.
نویسندگان این مقاله بر این عقیدهاند که معنویت، مفهومی دینی است و میتوان اصالت معنویت در کلام وحی را به خوبی دریافت. در این مورد داستانهای نغز قرآن کریم به زیباترین شکل ابعاد مختلف معنویت را در اختیار تشنگان معرفت قرار داده است.
هدف از نوشتار پیش رو، تفحص در مورد معانی مطرح شده در مورد هوش معنوی و نقد و بررسی این معانی به منظور دستیابی به مبنای نظری میباشد تا به این طریق زمینه برای ساخت ابزار اندازهگیری هوش معنوی و تعیین مداخلات جهت افزایش آن فراهم گردد. بیان مؤلفههای هوش معنوی راه را برای فهم بیشتر این سازه هموار
میسازد.
هوش
هوش رفتار حل مسألۀ سازگارانهای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهتگیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشوند، کاهش میدهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزارهای است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسأله ضروری میسازد. (ایمونز، 1999؛ استرنبرگ[1]، 1997؛ به نقل از: نازل، 2004)
گاردنر[2] هوش را مجموعه تواناییهایی میداند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند، به کار میرود. از نظر وی انواع
نهگانه هوش عبارتند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی ـ ریاضی، فضایی، بدنی ـ حرکتی، هوشهای فردی (که شامل هوش درونفردی و بینفردی میشود)، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است. (آمرام، 2005)
مفهوم تحلیلی غرب[3] از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات
میشود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق[4] نسبت به هوش، مؤلفههای گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل[5] (یکپارچه) دربرمیگیرد. (نازل، 2004: 42)
در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسائل از ویژگیهای افراد باهوش است.
معنویت
معنویت[6] به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی میشود بیلوتا معتقد است معنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است. (جانسون، 2001، 33)
معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوههای مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد. (وگان، 2002)
ایمونز[7] تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار میدهد و معتقد است که باید جنبههایی از معنویت را که مربوط به تجربههای پدیدارشناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبههای عقلانی، حــل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد. (آمرام، 2005: 6) میتوان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل،[8] اخلاق[9] و شخصیت است را به نگاه شناختگرایانه آنان از هوش نسبت داد. (نازل، 2004: 47)
وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:
1ـ بالاترین سطح رشد در زمینههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر میگیرد.
2ـ یکی از حوزههای رشدی مجزا میباشد.
3ـ بیشتر به عنوان نگرش مطرح است. (مانند گشودگی نسبت به عشق)
4ـ شامل تجربههای اوج میشود.
معنویت در دیدگاه مؤلفان این مقاله عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ و خمهای زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمانیافته و جهتدار الوهی. این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و در نتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا مییابد.
هوش معنوی و مؤلفههای آن
ادواردز[10] معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرینهای آنها را همردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند
میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم میباشد.
هر چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی می توان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیطهای غنی که سؤالات معنوی را بر میانگیزاند، به تدریج تحول یافته و شکل میگیرد. به نظر میرسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از 35 سالگی تغییرات عمدهای در ناخودآگاه صورت میگیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، از جمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت میگیرد.
براساس تعریف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که
مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مساله و دستیابی به هدف را تسهیل میکنند معرفی مینماید. (سیسک[11]، 2002؛ ولمن[12]، 2001) هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیتهای خاص و زندگی روزمره است. (نازل، 2004)
به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوبدهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی بهرویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد. (نازل، 2004)
[1]. Sternberg R.
[2]. Gardner H.
[3]. Western analytic concept
[4]. Eastern synthetic aproach
[5]. Integrative relation
[6].Spirituality
[7]. Emmons
[8]. Intention
[9]. Morality
[10]. Edwards
[11]. Sisk
[12]. Wolman